کد مطلب:106403 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

خطبه 018-نکوهش اختلاف عالمان











[صفحه 635]

از سخنان آن حضرت است در نكوهش اختلاف علما در فتوا دادن. انیق: زیبا و شگفت آور بر یكی از علما مساله ای عرضه می شود و او به رای خود حكم می كند، عین همین مساله از عالم دیگری سوال می شود. او بر خلاف اولی فتوا می دهد سپس همین مساله را نزد پیشوای علما طرح كرده و درخواست رای می كنند او همه فتواهای قبلی را تایید می كند، با وجودی كه خدا و پیامبر و كتابشان یكی است. آیا خداوند تعالی به اختلاف فرمان داده است و آنها امتثال و اطاعت كرده اند؟ یا خداوند آنها را از اختلاف منع فرموده و آنها خدا را معصیت كرده اند؟ یا خدا دین ناقصی فرستاده و از آنها برای كامل شدن دین كمك خواسته است؟ یا آنها شریك خدایند كه وظیفه آنها فتوا دادن است و وظیفه خداوند پذیرفتن؟ یا خداوند دین كاملی را فرستاده است ولی پیامبر در رساندن و ادای آن كوتاهی كرده است: خداوند در كتاب خود می فرماید: ما فرطنا فی الكتاب من شی ء و نیز فرموده است فیه تبیان لكل شی ء و خداوند فرموده است بعضی از آیات قرآن بعض دیگر را تصدیق می كنند و اختلافی در قرآن نیست، زیرا خدای سبحان فرموده است: و لو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا كثیرا. ظاهر قرآن شگفت انگیز و

باطن آن عمیق است. شگفتیهایش تمام نمی شود و تاریكیها جز با آن برطرف نمی گردد. در این كلام امام (ع) تصریح فرموده اند كه حق یك جهت بیشتر ندارد و این كه هر مجتهدی به صواب دست نمی یابد. این موضوع از اموری است كه میان علمای اصول فقه مورد اختلاف است. بعضی از آنها معتقدند كه با رعایت شرایط اجتهاد هر مجتهدی به صواب دست می یابد و حق نسبت به هر مجتهدی آن چیزی است كه از نتیجه اجتهاد او به دست آید و گمان غالب داشته باشد. بنابراین ممكن است حق در دو جهت و یا چند جهت باشد. این عقیده امام غزالی (محمد) و عده ای از علمای اصول است. بعضی دیگر این عقیده را منكرند و اعتقادشان این است كه حق فقط در یك سوی قرار دارد و تنها یك نفر به آن حقیقت می رسد و شیعه بر این نظر اتفاق دارد و گروهی از غیر شیعه با این نظر موافقند. و بعضی در این دو مورد قائل به تفصیل شده اند، چنان كه در علم اصول به طور كامل بحث شده است. فرموده است: ترد علی احدهم القضیه... الی قوله، فیصوب آرائهم جمیعا. امام (ع) در این سخن به اختلاف علما در رای اشاره فرموده و سپس آن را رد می فرماید. جمله الههم واحد و كتابهم واحد و نبیهم واحد دلیلی است بر بطلان اختلاف رای علما، و به صو

رت صغرای قیاس ضمیر می باشد كه كبرای آن نهفته است. تقدیر كبرای قضیه چنین است: خدا و كتاب و پیامبرتان یكی است (صغرا)، و هر قومی كه چنین باشد نباید اختلاف داشته باشد (كبرا)، پس شما نباید در احكام شرعی اختلاف داشته باشید (نتیجه). كلام امام (ع) كه فرمود: آیا خدای متعال شما را به اختلاف امر كرده است كه اطاعت او را می كنید؟... دلیلی است بر نهفته بودن كبرایی كه ذكر شد زیرا صغرای قضیه در كلام امام (ع) آمده است. توضیح مطلب این است كه اختلاف علما یا به این صورت است كه خداوند آنها را به اختلاف امر كرده و آنها اطاعت كرده اند، و یا به این صورت است كه خداوند آنها را از اختلاف منع كرده و آنها معصیت خدا را كرده و اختلاف كرده اند، و یا خداوند نه به اختلاف امر فرموده و نه نهی كرده است بنا به فرض سوم جایز بودن اختلاف علما در دین و نیاز به اختلاف یا به دلیل نقصان دین است و یا دین كامل بوده ولی رسول خدا (ص) در ادای آن كوتاهی كرده است. اگر اختلاف به دلیل نقصان دین باشد دو صورت فرض می شود: یكی آن كه اختلاف برای این است كه نقص دین كامل شود. و دیگر آن كه اختلاف برای تكامل است، چه دین ناقص بوده باشد و چه پیامبر در ادای آن كوتاهی كرد

ه باشد. به هر حال آنها شركای خدا در دین هستند. پس لازم است كه خدا نظر آنها را بپذیرد و بر آنها لازم است كه نظر خود را بیان كنند چون كار شریك این است. بدین ترتیب پنج صورت پیدا می شود و منحصر بودن سه قسم آخر به اختلاف بر حسب استقرایی كه نسبت به دلایل نیاز به اختلاف شده است ثابت می باشد. اما هر پنج قسم باطل است و امام (ع) در گفتار خود به بطلان آنها اشاره فرموده است. دلیل بطلان وجه اول (امر خدا به اختلاف) این است كه تكیه گاه دین، كتاب خدای تعالی است و روشن است كه بعضی از قرآن بعض دیگر آن را تصدیق می كند و اختلاف و انشعابی در احكام و اقوال قرآن نیست، جز این كه احكام با یكدیگر فرق دارند ولی اختلاف اقوال علما چنین نیست. نتیجه آن كه هیچ یك از اقوال علما به كتاب خدا ارتباط ندارد، پس سخنان آنان مربوط به دین نیست. دلیل بطلان وجه دوم (خدا آنها را از اختلاف نهی كرده ولی آنها به معصیت مرتكب شده اند) این است كه چون اختلاف آنها موجب معصیت خداست پس اختلاف جایز نیست و نیاز به دلیل دیگری ندارد دلیل بطلان وجه سوم (دین خدا ناقص باشد) گفته حق متعال است كه فرمود: ما فرطنا فی الكتاب من شی ء و نیز فرمود: و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لك

ل شی ء. دلیل بطلان وجه چهارم و پنجم روشن است، زیرا آنها نمی توانند ادعا كنند كه قرآن ناقص است یا پیامبر در رساندن آن كوتاهی كرده است، به همین دلیل امام (ع) برای بطلان این دو وجه دلیلی نیاورده است. پس از توبیخ آنها امام (ع) متذكر می شود كه هرگاه در معنای قرآن تدبر كنند و اسرار آن را دریابند و بر مشكلات و پیچیدگیهای آن آگاه شوند جوابگوی همه مطالب خواهد بود، بنابراین بر آنها حرام است كه به سخنی كه مستند به قرآن نیست مبادرت ورزند. این است معنای كلام امام (ع) كه فرمود: ظاهر قرآن زیبا و شگفت انگیز است و همه اقسام زیباییهای شگفت انگیز بیان را داراست و باطن قرآن عمیق است كه جز صاحبان خرد و كسانی كه از جانب خدا با حكمت و فصل خطاب تایید شده باشند به اسرار و حقیقت آن دست نمی یابند. امور شگفت انگیز آن تمام نمی شود و نكات تازه آن اگر چه بر اذهان تیز و بر دید دیدگان می گذرد ولی پایان نمی پذیرد. تاریكیهایی كه از ظلمت جهل سرچشمه می گیرند جز به جلوه انوار قرآن و درخشش اسرار آن برطرف نمی شود. در چهار جمله پایان كلام امام (ع) سجع متوازی وجود دارد.


صفحه 635.